به کبودي ياس سوگند...



بسم الله


سلام.


چندتا از يادداشت هاي گذشته را ک مرور ميکردم يادم امد به حسام.


خواستم از او بگويم.


ن ميشناسمش.ن ديدمش.ن ميدانم دقيقا کجاي اين دنياست.


يک نام ميدانم و چندي خاطره


چند سال پيش بود.


اشتباها برخوردم ب يک پيج در اينستاگرام.


حصين.


توجهم جلب شد و چندتا از پست ها را خواندم


پيج براي مدافع حرم لبناني بود به نام حسام.


مدافعي ک يکسالي ميشد هيچ اثري غير يک پلاک خوني از او و رفيقش نبود.


ذهنم درگيرش بود ک روز بعد شکه شدم.


حسام زنده بود.


و او را بعد از يک سال و نيم اسارت داعش  پيدا کردند.


تقريبا مرده!


استخوان هاي پايش پودر بود تقريبا!نفس نميکشيد بدون دستگاه.تنش پر بود از رد زخم هاي عميق.بدنش غرق عفونت بود.در کما بود.احتمال مرگ مغزي و سرطاني شدن سلولها و قلبي ک درست کار نميکرد و حنجره سوخته و ريه ايي ک پر شده بود از گازي سمي ک تمام ناي را ميسوزاند و با هر نفس کشيدن جان حسام را ميگرفت.و.


از همان اول هم اميدي ب زنده ماندنش نبود.اوضاع ک خيلي خراب شد.توسل ب مادر ک کردند.


روضه حضرت زهرا سلام الله عليها را که در اتاق حسام در کما گذاشتند.


و قطره اشکي که از چشم حسام چکيد؛ مهري بود بر مهرمادري ک حسام را نجات داد.


به هوش آمد.اولين چيزي ک نوشت(با حنجر سوخته از ان گاز نميتوانست حرف بزند) الان چه وقت است!؟ نمازم!؟


و از درد بيهوش شد.


گذشت.


بارها عمل شد.


بار ها در تب سوخت و دم نزد(خواهرش ميگفت چيزي ک بيش از همه اذيتم ميکند اين است ک چرا با اين همه درد ناله نميکند!؟)


و بار ها تا دم مرگ رفت.


گاهي قلب خسته اش مي ايستاد


گاهي ب خواب عميقي ميرفت و روز ها بيدار نميشد


و خاطرات حسام را اگر از دوران اسارتش نشنويد واقعا ضرر کرده ايد(هرچند خودش حرفي نميزند)


و اربعين بود.


بلاخره حرف خودش را ب کرسي نشاند و با همان پاهاي داغان رفت پياده روي اربعين.


راستي گفتم اولين پست اينستاگرامي اش چه بود؟ من جز زيبايي نديدم در اين مسير


و راستي گفتم که او بخاطر رفيق تير خورده عزيز تر از جانش ماند و اسير شد!؟


و هادي همان شب اول اسارت در آغوشش شهيد شد!؟


گفته بودم از پلاک يا زهراي گردنش و کتک هايي ک بخاطرش خورد و از نام مادر کوتاه نيامد.گفته بودم با خون زخم هايش نام فاطمه زهرا را روي ديوار سلولشان  نوشت!؟


از اين پسر شيعه خيلي حرف دارم.يکي از کساني بود ک شيعه بودن را برايم معنا کرد.


بگذريم.


خيلي شد.


اما اين سرباز امام زمان راه و رسم زندگي را خوب بلد است و لحظه لحظه زندگيش هدف دارد


اگر گرفتاري هاي اين دنيا مجالتان داد.ازش بخوانيد کمي.


hessam.91


7asin


 


 


 


 


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دیجی کنکور | برنامه ریزی برای کنکور و مشاوره کنکور ترجمان جهانم نی نی دل نوشته های سید رضا قانون مدیر مسئــول مجله دل های دست دوم multimatlab مقاله نویس yahya0585 اسکای نت مدرسه شيطاني mahtabyvector